روژانروژان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

ماجراهای آبجی، داداشی

فرشته های زندگی ام دوستتان دارم از صمیم قلب و با تمام وجود

خیال قشنگ بستی 😁😁😁

این ماجرا مال چند ماه پیشه یعنی میشه گفت پارسال. آبان یا آذر ماه بود. تو اتاق نشسته بودم و حساب کتاب می کردم که صدای گریه یکیشون بلند شد. دویدم اتاقی که بچه ها بازی می کردند. آجی جان سردرگم نگاهم کرد و گفت: من الان باید چکار کنم؟ به داداش رهام نگاه کردم، بی تفاوت نگاهم کرد و رفت سراغ ماشینش.🙄 صدای گریه هنوز هم می آمد. با چشم تمام اتاق را گشتم. محمدرضا نبود اما صدایش می آمد. رفتم سمت ایوان. کنج ایوان کز کرده بود از از ته دل گریه می کرد و تمام صورتش از اشک خیس شده بود. گفتم: چی شده؟ عصبانی فریاد زد و گفت: بستنیمو خورد، وبعد دوباره گریه کرد. متعجب به روژان نگاه کردم چون اصلا بستنی در کار نبود. 🤔🤔🤔 روژان گفت: من ن...
21 فروردين 1399
1